مثنوی زیر سروده ای است از این حقیر که در آن نام تمامی روستاهای تابعه شهرستان تربت جام قید گردیده و نوعی ابراز ارادت به همه هم ولایتی های عزیز است . مردم باصفائی که با اتحاد وهمدلی وصفا ویک رنگی اعم از برادران شیعه وسنی سال های سال است که در کنار هم زندگی همراه با طاعت وبندگی خالق هستی را سپری می کنند.وتوطئه های بد خواهان هیچ خللی را در منش وروش آنان ایجاد نکرده وهمچون سایر مرز نشینان غیور ایران اسلامی جز به سربلندی ایران اسلامی نیندیشیده اند.
مردم جام که حق باد نگهدار شما عزت نفس بود شیوه اخیار شما
هان به امید خدا وند شود جام عزیز با همه یکدلی و مردم دانای شما
شرط آن است که همت بشود توشه راه چون که باهوش بود خرد وکلان های شما
امن گردد همه جا شکر خداوند بزرگ اتحاد است کنون نسخه ی درمان شما
عدل برپا بشود چون که بخواهیدهمه سنی وشیعه ی اثنی عشری جان شما
سیبک ثالث واندای شود آبادان عبدل آباد وهم تنگل شیران شما
تایبادی بشود شهره ی هر آبادی شهر باخرز شود مرکز رندان شما
تقی آباد وکلاته سم سرا و باغ نو شاد وخرسند شود چاهک پیران شما
خرم آباد شود خرم وشاداب ترین چونکه آباد شود شهر و سمنگان شما
جای دارد که برم نام ولایات خدا قلعه شیر شیر پرور رحمت آباد شما
نصرت آباد که حق ناصر او باد مدام نیل آباد و سیسنگان جعفر آباد شما
همت آباد وآن همت مردان خدا علی آباد سمیع آباد و بنی تاک شما
فری آباد وبگردم احمد آباد و کرات خانقاه شیخ جام و بزد آباد شما
بروم کوه سفید و ارزنه جیز آباد جان فدای جعفریه لنگر استای شما
ده بورزو جلیل آباد وهم کاریزنو قلعه نو و قلعه سرخ و حاجی آباد شما
جنت آباد که خود شهر بهشت است آنجا صالح آباد وبگردم با میان جام شما
نصرت حق بشود شامل نصر آبادی همچنین بالای جام وهم پائین جام شما
هان که شرمنده نباشم پیش مردای رونج ارخودای پر تلاش وشوخ وشیدای شما
زد تلنگر هادی آن عبد خدا که ده بردو زیاد بردی شما
خیر دائم بدهد بهر شما خیر آباد کردیان کاریز و هم سیبک علیای شما
خوب دانیدکه سه تا روستای سیبک دارید در میان جام و بالاجام و پائین جام شما
شاعری گفت زهر شهر ود یار جامی که بود یار علی همدم مردای شما
زادگاهش بود او روستای سیبک ثالث گفت حرف دل خود راکه دهد کام شما
گاهی فکر میکنیم چون گرفتاریم از خدا دوریم. اما حقیقت آن است که چون از خدا دوریم گرفتاریم.
وخداوند از رگ گردن هم به ما نزدیکتر است !!
روزهای مبارک ماه رمضان با شتاب در گذرند.در چشم به هم زدنی این خوان گسترده الهی بر چیده خواهد شد
خداوندا!
دروازه های بهشتت را در این ماه بر ما گشودی، درهای جهنم را به لطف و کرمت بستی.
شیاطین را در غل و زنجیر کردی تا بر ما مسلط نشوند
کاش ما در جواب این همه لطف و کرم کاری نکنیم که با خاتمه ماه دروازه های بهشت برویمان بسته شود
کاش مراقب باشیم خاتمه ماه مبارک اغاز گشودن درهای جهنم برویمان نباشد
کاش با خود سازی شیاطین را از خودمان نا امید کنیم
همه اینها با تقوی و یاد تو شدنی است.
(بر گرفته از خطبه شعبانیه پیامبر اکرم صلوات الله علیه در مورد ماه مبارک رمضان)
تحمل یک مثقال حرف
سعدی می گوید:شخصی قدرتمند وپهلوان بود و وزنه های سنگین بلند می کرد در یک موردی ناراحت شده وفریاد می زد.
حکیمی از آنجا گذشت پرسید او را چه شده است؟!
گفتند او را فلان ،دشنام داده است.
گفت: این فرومایه هزار من سنگ را بلند میکند،یک مثقال حرف را نتوانست تحمل کند؟!!!
توصیه امام سجاد (ع) به دانش آموزان
امام سجاد (ع) در زمینة حفظ حقوق معلم می فرماید: « حق معلم بر تو آن است که همواره، با دیدة تعظیم و تکریم به او بنگری، مجلس او را گرامی بداری و به سخنانش با دقت گوش دهی، رو به جانب او بنشینی و صدایت را در حضورش بلند نکنی ».
لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد
مرحوم شهید ثانی در مورد لزوم دلسوزی معلم نسبت به شاگرد می نویسد: « معلم باید دربارة شاگردان، خواهان اموری باشد که نسبت به آنها، در خود احساس علاقه و دوستی کند. و از هرگونه شر و بدی که برای خویش نمی پسندد برای شاگردانش نیز نپسندد ؛ زیرا این گونه دلسوزی و برابر اندیشی نسبت به شاگردان، حاکی از کمالِ ایمانِ معلم و حُسن رفتار و برادری، نمایانگر روح تعاون و همبستگی معلم نسبت به آنان می باشد» .
حقوق معلم در آینة فرمایشات حضرت سجاد (ع)
حضرت سجاد (ع) در فرمایشات خود سفارش بسیاری در حفظ حقوق معلم از سوی شاگردان دارند و می فرماید:
« حق کسی که عهده دار تعلیم توست آن است که او را بزرگ شماری و مجلس او را سنگین بداری و نیکو به وی گوش فرا دهی و روی خود را بر او کنی و با او بلند سخن نگویی و کسی را که از او چیزی می پرسد تو پاسخ ندهی و بگذاری که خود او پاسخ گو باشد و در مجلس او با هیچ کس به صحبت ننشینی و در محضر او بدگویی از کسی نکنی و اگر از او در نزد تو بدگویی شد از او دفاع کنی و عیب پوشش باشی و فضایل و مناقب او را آشکار کنی و با دشمنش همنشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی؛ پس چون چنین کردی، فرشتگان خدای تعالی به سود تو گواهی خواهند داد که مقصد و مقصود تو از او و فرا گرفتن دانش او فقط برای خدا بوده نه به خاطر مردم ».
مقام معلم
می توان در سایه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، یاد آموختیم پس، سویدای سواد آموختیم
از پدر گر قالب تن یافتیم از معلم جان روشن یافتیم
ای معلم چون کنم توصیف تو چون خدا مشکل توان تعریف تو
ای تو کشتی نجات روح ما ای به طوفان جهالت نوح ما
یک پدر بخشنده آب و گل است یک پدر روشنگر جان و دل است
لیک اگر پرسی کدامین برترین آنکه دین آموزد و علم یقین
استاد حسین شهریار
منابع:
1- قران کریم
2- فرهنگ موضوعی قران کریم/ بهاءالدین خرمشاهی، کامران فانی
3- فرهنگ دهخدا/ ج 14
4- روزها و رویدادها/ ج 1 / نشر رامین
5- مشعل هدایت / ویژه بزرگداشت معلم / حسین بافکار
روز معلم
تعلیم و تعلم از شئون الهی است و خداوند، این موهبت را به پیامبران و اولیای پاک خویش ارزانی کرده است تا مسیر هدایت را به بشر بیاموزند و چنین شد که تعلیم و تعلم به صورت سنت حسنه آفرینش درآمد.
انسان نیز با پذیرش این مسئولیت، نام خویش را در این گروه و در قالب واژه مقدس «معلم» ثبت کرده
است. معلم، ایمان را بر لوح جان و ضمیرهای پاک حک می کند و ندای فطرت را به گوش همه می
رساند. همچنین سیاهی جهل را از دل ها می زداید و زلال دانایی را در روان بشر جاری می سازد.
دغدغه معلم همیشه این است که حیات بشر، بر مدار ارزش ها و کرامت انسانی بچرخد و شناخت خدا و
مکتب و دین، همت اساسی آدمی باشد و هیچ بیگانه ای را مجال تجاوز به فرهنگ ارزشی دین و میهن
فراهم نیاید.
در این مسیر خطیر، بزرگانی گام نهاده اند که نامشان بر تارک زمان می درخشد. علامه شهید استاد مرتضی مطهری (رحمته الله) از همین طایفه مقدس است که در سنگر تعلیم و تعلم، به قله های رفیعی دست یافت تا آنجا که معمار انقلاب اسلامی ـ که خود معلمی بزرگ است ـ همه آثارش را مفید می داند و بهره برداری از آنها را سفارش می کند ...
مفهوم علم
ـ امروزه در زبان پارسی و عربی کلمه «علم» به دو معنای متفاوت بکار برده می شود.
1- معنای اصلی و نخستین علم، دانستن در برابر ندانستن است. قرآن کریم به این معنا اشاره دارد که
« هل یستوی الذین یعلمون و الذین لا یعلمون»«آیا یکسانند آنان که می دانند و آنان که نمی دانند.» (زمر/ 9)
از این منظر به همه دانستنیها صرف نظر از نوع آنها علم گفته می شود مطابق این معنا، اخلاق ، ریاضیات، فقه، دستور زبان، مذهب، زیست شناسی و نجوم همه علم اند... کلمه Knowledg در انگلیسی وConnaissance در فرانسه معادل این معنا علم اند.
2-کلمه علم در معنای دوم منحصراً به دانستنی هایی اطلاق می شود که بر تجربه مستقیم حسی مبتنی
باشند... علم در این جا در برابر همه دانستنیهایی قرار می گیرد که آزمون پذیر نیستند. اخلاق (دانش
شرافت و مرتبت معلم زمانی اهمیت دارد که بتواند شان خداوند و پیامبران را در وجود خود محقق سازد و پیوند انسان به هدف متعالی خلقت یعنی عبادت را برقرار سازد. لذا در این تعریف شهید مرتضی مطهری یکی از آن معلمان راستین است که اولاً با نگاه ترکیبی به همه معارف بشری نظر می کند و ثانیا تمامی تلاشهای علمی و عملی را مقدمه ای برای عبادت می داند و در این راه به مرحله سوم دینداری راه می یابد و با شهادت، عبادت عملی و علمی ، حضرت امام جعفر صادق (ع) می فرمایند:« هنگامی که روز قیامت شود، خداوند تمام انسان ها را جمع می کند و چون ترازوی اعمال نهاده شد و خون شهیدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند، ارزش مرکب آنان بر خون شهیدان فزونی خواهد داشت ». این ارزش بدان جهت است که شهیدان در سایة علم و تربیت معلمان و تعلیم شایستة آنان به خدا راه یافته و لیاقت شهادت نصیبشان شده است.
پیامبر اسلام (ص):
در قیامت شخصی می آید در حالی که اعمال نیک او مانند ابرهای متراکم و کوههای استوار است .
گوید : پروردگار من ! چگونه عمل نکرده این نیکیها از من است؟
خداوند فرماید: این علمی است که به مردم آموختی و بعد از تو به آن عمل کردند.
البحار2/18
امام جواد (ع):
بدان که ازدید الهی پنهان نمی مانی پس بنگر که چگونه ای
پیامبر اسلام حضرت محمد (ص):
بهترین شیوه تبلیغ اسلام . عمل به دستورات آن است.
امام حسن عسکری (ع) در سال 232 هجری در مدینه چشم به جهان گشود. مادر والاگهرش سوسن یا سلیل، زنی لایق و صاحب فضیلت و در پرورش فرزند نهایت مراقبت را داشت، تا حجت حق را آن چنان که شایسته است پرورش دهد. این زن پرهیزگار در سفری که امام عسکری (ع) به سامرا کرد همراه امام بود و در سامرا از دنیا رحلت کرد.
کنیه آن حضرت ابامحمّد بود.
صورت و سیرت امام حسن عسکری (ع)
امام یازدهم صورتی گندمگون و بدنی در حد اعتدال داشت. ابروهای سیاه کمانی، چشمهای درشت و پیشانی گشاده داشت. دندانها درشت و بسیار سفید بود. خالی بر گونه راست داشت. امام حسن عسکری (ع) بیانی شیرین و جذاب و شخصیتی الهی با شکوه و وقار و مفسری کم مانند برای قرآن مجید بود. راه مستقیم عترت و شیوه صحیح تفسیر قرآن را به مردم و به ویژه برای اصحاب بزرگوارش - در ایام عمر کوتاه خود - روشن کرد.
دوران امامت
به طور کلی دوران عمر 29 ساله امام حسن عسکری (ع) به سه دوره تقسیم میگردد: دوره اول 13 سال است که زندگی آن حضرت در مدینه گذشت.
دوره دوم 10 سال در سامرا قبل از امامت.
دوره سوم نزدیک 6 سال امامت آن حضرت میباشد.
دوره امامت حضرت عسکری (ع) با قدرت ظاهری بنی عباس رو در روی بود. خلفایی که به تقلید هارون در نشان دادن نیروی خود بلند پروازیهایی داشتند.
امام حسن عسکری (ع) از شش سال دوران اقامتش، سه سال را در زندان گذرانید. زندانبان آن حضرت صالح بن وصیف دو غلام ستمکار را بر امام گماشته بود، تا بتواند آن حضرت را - به وسیله آن دو غلام - آزار بیشتری دهد، امّا آن دو غلام که خود از نزدیک ناظر حال و حرکات امام بودند تحت تأثیر آن امام بزرگوار قرار گرفته به صلاح و خوش رفتاری گرائیده بودند. وقتی از این غلامان جویای حال امام شدند، میگفتند این زندانی روزها روزه دار است و شبها تا بامداد به عبادت و راز و نیاز با معبود خود سرگرم است و با کسی سخن نمیگوید.
عبیداللّه خاقان وزیر محمّد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت بر میخاست، و آن حضرت را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت : در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیدهام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است.
پسر عبیداللّه خاقان میگفت : من پیوسته احوال آن حضرت را از مردم میپرسیدم. مردم را نسبت به او متواضع مییافتم. میدیدم همه مردم به بزرگواریش معترفند و دوستدار او میباشند.
با آنکه امام (ع) جز با خواص شیعیان خود آمیزش نمیفرمود، دستگاه خلافت عباسی برای حفظ آرامش خلافت خود بیشتر اوقات، آن حضرت را زندانی و ممنوع از معاشرت داشت.
از جمله مسائل روزگار امام حسن عسکری (ع) یکی نیز این بود که از طرف خلافت وقت، اموال و اوقاف شیعه، به دست کسانی سپرده میشد که دشمن آل محمّد (ع) و جریانهای شیعی بودند، تا بدین گونه بنیه مالی نهضت تقویت نشود. چنانکه نوشتهاند که احمد بن عبداللّه بن خاقان از جانب خلفا، والی اوقاف و صدقات بود در قم، و او نسبت به اهل بیت علیهم السلام رسالت، نهایت مرتبه عداوت را داشت.
(نیز اصحاب امام حسن عسکری، متفرق بودند و امکان تمرکز برای آنان نبود، کسانی چون ابوعلی احمد بن اسحاق اشعری در قم و ابوسهل اسماعیل نوبختی در بغداد میزیستند، فشار و مراقبتی که دستگاه خلافت عباسی، پس از شهادت حضرت رضا) ع معمول داشت، چنان دامن گسترده بود که جناح مقابل را با سختترین نوع درگیری واداشته بود. این جناح نیز طبق ایمان به حق و دعوت به اصول عدالت کلی، این همه سختی را تحمل میکرد، و لحظهای از حراست (و نگهبانی) موضع غفلت نمیکرد.
اینکه گفتیم : حضرت هادی (ع) و حضرت امام حسن عسکری (ع) هم از سوی دستگاه خلافت تحت مراقبت شدید و ممنوع از ملاقات با مردم بودند و هم امامان بزرگوار ما - جز با یاران خاص و کسانی که برای حل مشکلات زندگی مادی و دینی خود به آنها مراجعه مینمودند - کمتر معاشرت میکردند به جهت آن بود که دوران غیبت حضرت مهدی (ع) نزدیک بود، و مردم میبایست کم کم بدان خو گیرند، و جهت سیاسی و حل مشکلات خود را از اصحاب خاص که پرچمداران مرزهای مذهبی بودند بخواهند، و پیش آمدن دوران غیبت در نظر آنها عجیب نیاید. باری، امام حسن عسکری (ع) بیش از 29 سال عمر نکرد ولی در مدت شش سال امامت و ریاست روحانی اسلامی، آثار مهمی از تفسیر قرآن و نشر احکام و بیان مسائل فقهی و جهت دادن به حرکت انقلابی شیعیانی که از راههای دور برای کسب فیض به محضر امام (ع) میرسیدند بر جای گذاشت.
در زمان امام یازدهم تعلیمات عالیه قرآنی و نشر احکام الهی و مناظرات کلامی جنبش علمی خاصی را تجدید کرد، و فرهنگ شیعی - که تا آن زمان شناخته شده بود - در رشتههای دیگر نیز مانند فلسفه و کلام باعث ظهور مردان بزرگی چون یعقوب بن اسحاق کندی، که خود معاصر امام حسن عسکری بود و تحت تعلیمات آن امام گردید.
در قدرت علمی امام (ع) - که از سرچشمه زلال ولایت و اهل بیت عصمت مایه ور بود - نکتهها گفتهاند. از جمله : همین یعقوب بن اسحاق کندی فیلسوف بزرگ عرب که دانشمند معروف ایرانی ابونصر فارابی شاگرد مکتب وی بوده است، در مناظره با آن حضرت درمانده گشت و کتابی را که بر ردّ قرآن نوشته بود سوزانید و به عده از دوستداران و در صف پیروان آن حضرت در آمد.
شهادت آن حضرت را روز جمعه هشتم ماه ربیع الاول سال 260 هجری نوشتهاند.
عبیداللّه خاقان وزیر محمّد عباسی با همه غروری که داشت وقتی با حضرت عسکری ملاقات میکرد به احترام آن حضرت بر میخاست، و آن حضرت را بر مسند خود مینشانید. پیوسته میگفت: در سامره کسی را مانند آن حضرت ندیدهام، وی زاهدترین و داناترین مردم روزگار است
در کیفیت وفات آن امام بزرگوار آمده است: فرزند عبیدالله بن خاقان گوید: روزی برای پدرم (که وزیر معتمد عباسی بود) خبر آوردند که ابن الرضا - یعنی حضرت امام حسن عسکری - رنجور شده، پدرم به سرعت تمام نزد خلیفه رفت و خبر را به خلیفه داد. خلیفه پنج نفر از معتمدان و مخصوصان خود را با او همراه کرد.
یکی از ایشان نحریر خادم بود که از محرمان خاص خلیفه بود، امر کرد ایشان را که پیوسته ملازم خانه آن حضرت باشند، و بر احوال آن حضرت مطلع گردند؛ و طبیبی را مقرر کرد که هر بامداد و پسین نزد آن حضرت برود، و از احوال او آگاه شود. بعد از دو روز برای پدرم خبر آوردند که مرض آن حضرت سخت شده است، و ضعف بر او مستولی گردیده. پس بامداد سوار شد، نزد آن حضرت رفت و اطبا را - که عموما اطبای مسیحی و یهودی در آن زمان بودند - امر کرد که از خدمت آن حضرت دور نشوند و قاضی القضات (داور داوران) را طلبید و گفت ده نفر از علمای مشهور را حاضر گردان که پیوسته نزد آن حضرت باشند.
و این کارها را برای آن میکردند که آن زهری که به آن حضرت داده بودند بر مردم معلوم نشود و نزد مردم ظاهر سازند که آن حضرت به مرگ خود از دنیا رفته، پیوسته ایشان ملازم خانه آن حضرت بودند تا آنکه بعد از گذشت چند روز از ماه ربیع الاول سال 260 ه. ق آن امام مظلوم در سن 29 سالگی از دار فانی به سرای باقی رحلت نمود.
بعد از آن خلیفه متوجه تفحص و تجسس فرزند حضرت شد، زیرا شنیده بود که فرزند آن حضرت بر عالم مستولی خواهد شد، و اهل باطل را منقرض خواهد کرد... تا دو سال تفحص احوال او میکردند...
این جستجوها و پژوهشها نتیجه هراسی بود که معتصم عباسی و خلفای قبل و بعد از او - از طریق روایات مورد اعتمادی که به حضرت رسول الله (ص) میپیوست، شنیده بودند که از نرگس خاتون و حضرت امام حسن عسکری فرزندی پاک گهر ملقب به مهدی آخر الزمان - همنام با رسول اکرم (ص) ولادت خواهد یافت و تخت ستمگران را واژگون و به سلطه و سلطنت آنها خاتمه خواهد داد. بدین جهت به بهانههای مختلف در خانه حضرت عسکری (ع) رفت و آمد بسیار میکردند، و جستجو مینمودند تا از آن فرزند گرامی اثری بیابند و او را نابود سازند.
به راستی داستان نمرود و فرعون در ظهور حضرت ابراهیم (ع) و حضرت موسی (ع) تکرار میشد. حتی قابلههایی را گماشته بودند که در این کار مهم پی جویی کنند. اما خداوند متعال - چنانکه در فصل بعد خواهید خواند - حجت خود را از گزند دشمنان و آسیب زمان حفظ کرد، و همچنان نگاهداری خواهد کرد تا مأموریت الهی خود را انجام دهد.
علت شهادت آن حضرت را سمی میدانند که معتمد عباسی در غذا به آن حضرت خورانید و بعد، از کردار زشت خود پشیمان شد. به ناچار اطبای مسیحی و یهودی که در آن زمان کار طبابت را در بغداد و سامره به عهده داشتند، به ویژه در مأموریتهایی که توطئه قتل امام بزرگواری مانند امام حسن عسکری (ع) در میان بود، برای معالجه فرستاد. البته از این دلسوزیهای ظاهری هدف دیگری داشت، و آن خشنود ساختن مردم و غافل نگهداشتن آنها از حقیقت ماجرا بود.
بعد از آگاه شدن شیعیان از خبر درگذشت جانگداز حضرت امام حسن عسکری (ع) شهر سامره را غبار غم گرفت، و از هر سوی صدای ناله و گریه برخاست. مردم آماده سوگواری و تشییع جنازه آن حضرت شدند.
بخش عترت و سیره تبیان
.: Weblog Themes By Pichak :.